اکثر ما انسانها، در زندگی آنقدر تعلل میکنیم که فرصتها کاملا از دست بروند.
هنگامی که شنهای درون ساعتشنی؛ در پایینترین حد ممکن رسید، تازه به خودمان میآییم.
آنوقت کاسه چهکنم چهکنم دست گرفته؛ بر سر و صورتمان میزنیم.
برای هر چیزی وقت معینی درنظر گرفته میشود.
مثلا یک مسابقهی فوتبال ۹۰ دقیقه است.
بازیکنان دو تیم حاضر در زمین، فقط ۹۰ دقیقه زمان دارند که بازی را به سود خودشان تمام کنند.
داور وقتی سوت بازی را بهصدا درآورد، ۲۲ نفر درحال تلاشند تا وقتی سوت پایان مسابقه زده شد گزارشگر بازی؛ تیم آنها را بهعنوان پیروز میدان اعلام کند.
اگر هر شخصی وظیفهاش را بهنحو احسنت انجام دهد، موفقیت دور از دسترس نیست.
اگر مهاجم وظیفهی گلزنی، مدافع وظیفهی دفاعی و دروازهبان وظیفهی حفاظت از دروازه را بهدرستی انجام دهد در نهایت آنها ۳ امتیاز شیرین را دریافت میکنند.
زندگی آنقدر طولانی نیست که ما فرصتها را هدر دهیم، راحت بنشینیم و نظارگر تلاشهای دیگران باشیم و در سالهای پایانی زندگی تازه بهخودمان بیاییم.
در دقیقهی ۹۰ نمیشود نتیجهی ۳-۰ را جبران کرد!
درصورتی میتوان بازی زندگی را به تساوی کشاند که حداقل بازی ۳-۲ شده باشد و با بهثمر رساندن یک گل؛ بازی عادلانه بهپایان برسد !
تا خیلی دیر نشده است باید هوشیار شویم، وگرنه میبینیم پشیمانی سودی ندارد!
زودتر باید از جا برخیزیم و خاک روی لباسهایمان را بتکانیم.
محکم و استوار بایستیم و ساعت شنی را برگردانیم.
این بلند شدن و حرکت به جلو، پیروزی بزرگی محسوب خواهد شد.
جملهکوتاه این یادداشت:
برای شروع هیچوقت دیر نیست!
بهشرطی که حواسمان به شنهای باقیمانده ته ساعتشنیِ زندگی باشد.
2 پاسخ
میدانی شقایق جان، اصلا زندگی آنقدر طولانی نیست که از آن لذت نبریم و بیجهت هدرش بدهیم… . کاش قدر لحظات را بدانیم.
کاملا با حرفت موافقم عزیزدلم.
این دنیا خیلی زودتر از آنچه فکرش رو کنیم تموم میشه پس بهتره از ثانیه به ثانیهش لذت ببریم.