امروز میخواهم از قدیمترها حرف بزنم.
از روزهایی که دوست داشتیم زودتر سپری شوند اما اکنون، دلتنگشان هستیم.
روزهایی که بهسرعت گذشت و ما ندانستیم با گذرشان، مشکلات زندگی هم پابهپای ما قد میکشند!
نمیدانم چرا انقدر برای بزرگ شدن عجله داشتیم!
فکر میکردیم که در زندگی بزرگترهایمان چهخبر است که انقدر عجول بودیم تا ما نیز به آنها بپیوندیم؟!
آن روزها خندیدن و شاد بودن چقدر راحت بود؛ درست مثل الآن!!
بله درست حدس زدید؛ بحث امروز من دربارهی روزهای کودکیمان است.
البته بیشتر برای متولدین دههی ۷۰ به قبل خاطرهانگیز خواهد بود!
پس اگر متولد دههی ۸۰ یا ۹۰ هستید؛ میتوانید جمع ما را ترک کنید، چون احتمالا خاطرهای در ذهنتان شکل نخواهد گرفت!
دنیایی که ما در کودکیمان تجربه کردیم پر از سادگی بود.
اما همان سادگی چنان دلنشین بود که اکنون؛ با دیدن یک تصویر، قطاری از خاطره، از پس چشمانمان عبور میکند.
آن روزها برخلاف همهی مشکلاتش؛ چقدر خوشحال و خوشبخت بودیم!
در روزگاری که ما گذراندیم انسانها یکرنگ بودند همچون دنیایشان!
شاد بودن هزینهای در بر نداشت.
آن روزها علیرغم سختیهایی که بدلیل جنگ و تبعات بعد از آن وجود داشت؛ مردم حال بهتری داشتند.
بیایید در ادامه، کمی خاطرهبازی میکنیم:
با دیدن این تصاویر چه خاطراتی در پستوی ذهن شما، زنده شد؟!
خانوادهی آقای هاشمی را بهیاد آوردید که در کتاب اجتماعی؛ به سیر و سفر میپرداختند تا ما با کشورمان بیشتر آشنا شویم؟!
از گرفتن کارتهای تشویق چه حسی داشتید؟!
تصمیم کبری که آن روزها نُقل همهی سوالات امتحانی بود، چطور؟!
از صد دانه یاقوت که خانم معلممان مجبورمان میکرد حفظش کنیم و سر کلاس برایش بخوانیم چیزی بهخاطر دارید؟!
دیدن تلفن عمومی که باید پشت کابینش میایستادیم تا حرف دیگران تمام شود، چه احساسی در شما بوجود آورد؟!
دیدن نوار کاست که در ضبط ناگهان قارقار میکرد؛ دلورودهاش بیرون میریخت و باید با مداد یا خودکار جمعش میکردیم را چطور؟!
در صندوقچهی مغز شما چه خاطراتی زنده شد؟!
دیدن هرکدام از این تصاویر برای من هزاران خاطرهی شیرین تداعی کرد.
خاطراتی که خیلی دلتنگش هستم.
من امروز با دیدن این تصاویر به گذشته پرت شدم.
بهیاد معلمانی افتادم که از آنها بیخبر هستم؛ حتی از زنده بودن یا مرحوم شدنشان هم خبری ندارم!
امیدوارم هر کجا که هستند سالم باشند و اگر به رحمت خدا رفتهاند، روحشان در آرامش باشد.
2 پاسخ
نوشتههات نوستالژی داره که من وقتی میخونم دقیقا پرت میشم توی بچگیهام.
نویسا بمانی عزیز
ممنونم ماریا جان 🙂
موفق باشی همیشه❤