امروز میخوام برایتان از مشکلات کُری خواندنِ بیمنطق صحبت کنم.
بهنظر من کُری خواندن و طرفداری از هر تیمی حد و اندازهای دارد.
از یکجایی به بعد مباحث ذکر شده علاوهبر اینکه جذاب نیست، سبب توهین به دیگران میشود.
مثلا القاب بد دادن به تیم حریف یا بازیکنان آن تیم که هیچ جذابیتی هم ندارد.(نظیر لُنگ، کیسه، شلهرزد و…)
اگر کُری خواندن فقط برای خنده و تفریح باشد؛ هیچ ایرادی ندارد حتی ممکن است که فضا را نیز شاد کند.
اما بعضی از افراد هستند که چنان با حرص صحبت میکنند و هرآنچه به ذهنشان میآید برای دفاع از تیمشان به زبان میآورند، که دیگر قسمت سرگرمکننده ماجرا از بین میرود.
آن زمان است که بهجای پخش شدن شادی در فضا؛ شاهد عصبی شدن افراد حاضر در آن جمع میشویم.
بهنظر من؛ هرکسی حق دارد تیم موردعلاقهاش را دوست بدارد.
اما این دوست داشتن نباید درصورتی باشد که بهکلی افتخارات و موفقیتهای تیم رقیب را نادیده گرفته یا با حرفها بیاساس مُنکر واقعیت شویم!
نتیجه نگرفتن تیم ما میتواند عواملی مختلفی داشته باشد که در ادامه به چند مورد از آنها اشاره خواهم کرد.
- ضعفهای مدیریتی
- ناکافی بودن دانش و تجربهی مربیان
- وجود بازیکنان بیتعصب که فقط بهفکر اسکناسها یا صفرهای مقابل قراردادشان هستند نه آبروداری از تیمشان!
عدم نتیجهگیری تیم ما؛ دلیلی برای ذکر حرفهای دروغ و نادرست نیست.
دلیل نمیشود چون تیم ما؛ توانایی رسیدن به مقام قهرمانی یا پیروزی در دربی(بازیهای دو تیم از یک شهر) را ندارد، زحمات تیم مقابل را مُنکِر شده و سعی در بیارزش جلوه دادن موفقیت آنها کنیم.
یا با بیان صحبتهای بهدور از واقعیت و فقط برای دفاع از تیم خود که شایستگی رسیدن به موفقیت را نداشته است، هزاران دروغ و افترا به تیم رقیب ببندیم!
آنها روزها و ساعتها، تلاش کردهاند و بازی به بازی پیش رفتهاند.
و در پایان مُزد بازیهای خوبشان را گرفتهاند.
این که بنشینیم و برای خودمان دلیلتراشی کنیم که عامل قهرمانی تیم رقیب؛ وزیر و … بودهاند، درواقع اینگونه نشان میدهیم که فقط بهدنبال آرام کردن خشم خودمان هستیم نه ذکر حقیقت.
اگر بهجای حاشیه درست کردن برای دیگران؛ در مسیر موفقیت قدم بگذاریم، مرد و مردانه در زمین بجنگیم قطعا حال بهتری را تجربه خواهیم کرد.
اگر هر شخصی که طرفدار یکی از این تیمهاست بیاموزد بهجای تخریب تیم مقابل، فقط از تیم خودش حمایت کند درکل جو بهتری را شاهد خواهیمبود.
خب حالا بگذارید یکی از خاطرات آزاردهندهی خودم را در این باره برایتان شرح دهم.
کلاس دوم دبیرستان بودم.
دربی ۷۴ بود.
تک تک آن لحظات را بهخاطر دارم.
بازی ۲-۰ بهنفع آبیپوشان بود.
همچون مرغی که سرش را از بدنش جدا کرده باشند؛ استرس داشتم و پایم را تکان میدادم.
داور یکی از بازیکنان تیم مورد علاقهام را که اکنون چند سالی است فوت کرده (مهرداد اولادی) با کارت قرمز مستقیم، از زمین مسابقه اخراج کرد.
از شدت خشم و البته بغضی که هر لحظه در گلویم سنگینتر میشد از جا بلند شده و به اتاقم پناه بردم.
صدای پیامک گوشیام را شنیدم.
نام یکی از افراد درجهی یک زندگیام را روی صفحهی آن دیدم.
که از قضا میدانستم همهی خانوادهشان استقلالی هستند.
پیام را بهسرعت باز کردم.
با دیدن آنچه مقابل چشمانم میدیدم اشک به چشمانم دوید:
«آتیشنشانی رو خبر کنم بفرستم دم خونتون عزیزم؟؟ 😀 »
از شدت عصبانیت گوشی را خاموش و به طرف دیوار پرت کردم.
صدای تلویزیون را میشنیدم.
گزارشگر بازی مزدک میرزایی دقیقهی ۸۱ بازی را اعلام کرد و بعد از آن گفت:
ایمونزاید، و توی دروازه.
نفهمیدم خودم را چگونه به مقابل تلویزیون رساندم.
دلم نوید اتفاق خوبی را میداد و امید دوباره به دلم بازگشته بود.
صحنهی گل اول را دیدم.
بدینترتیب بازی ۲-۱ شد.
بازی مجددا بهجریان افتاد.
دقیقهی ۸۲ بازی، باری دیگر ایمون زاید توپ را به کنج دروازهی مهدی رحمتی چسباند و بازی ۲-۲ مساوی شد.
اشک از چشمانم قطره قطره روی گونههایم میریخت.
در دلم برای آن شخص؛ حسابی خطونشان میکشیدم.
قلبم در دهانم نبض میزد!
چنان از عمق وجودم داد زدهبودم که صدایم در نمیآمد.
دقیقهی ۹۱ باری دیگر ایمون زاید دروازهی آبیهای پایتخت را باز کرد و در عین ناباوری، ۱۰ نفره ۳-۲ بازی بهنفع تیمم تمام شد.
در عرض ۱۰ دقیقه، همهچیز عوض شد.
بهسمت اتاقم دویدم.
گوشی را از روی زمین برداشتم و روشنش کردم.
به صفحه پیامک آن فردی که جگرم را به آتش کشانده بود رفتم.
با چشمانی که از شدت اشک تار میدید و حروف را جابجا میزد شروع به نوشتن پیام کردم:
« جوجه رو آخر پاییز میشمرند، آتیشنشانی دیگه جوابگوتون نیست، پماد سوختگی نیازه.»
بعد از آن پیامک آن فرد هرچقدر تماس گرفت، رد تماس کردم.
من علاقهای به بد حرف زدن با کسی نداشتم و ندارم.
اما وقتی در آن حال بد روحی، با چنین رفتاری مواجه شدم دیگر اختیارم از دست دادم.
این اتفاق در نطفه خفه شد و دیگر هیچوقت چنین کاری را نکردم.
دل شکستن هنر نیست، دل بدست آوردن هنر است!
درست است که هر بازی برد و باخت دارد.
اما اینکه با بردتان دل دیگران را بشکنید اصلا انسانی نیست.
آن بازی به من ثابت شد که تا دقیقهی ۹۰ بازی امیدوارم باشم و بخاطر شادی خودم، دل فرد دیگری را نشکنم.
انسانیت مهمترین خصلت هر شخصی است، بهبهانهی یک بازی فوتبال شرافت و انسانیتمان را زیر پا نگذاریم.