گاهی برای حفظ آرامش خودت، چارهای نداری جز سکوت!
بهنظر من؛ همیشه نیازی نیست که با پاسخ دادن به حرفهای بیاساس دیگران خودت را بهزحمت بیندازی.
گاهی برای آرام نگاه داشتن خود،مُهری بر لبانت بزن و فقط بشنو.
در این بین اگر با قضاوتهای نابهجا دلت شکست، واگذارشان کن به خدا.
درست است که تحمل حرف زور بشدت سخت است؛ ولی خب، گاهی انسان آنقدر بیرمق میشود که دیگر توان اعتراض ندارد.
من خودم بهشخصه؛ همیشه سعی میکنم ابتدا مشکلات را با صحبت کردن حل کنم.
اگر حرف زدن تاثیر چندانی نگذارد آنوقت بهیکباره سکوت میکنم.
سکوت کردنم همراه با فاصله گرفتن است.
درواقع من اعتقادی به نقش بازی کردن ندارم.
وقتی از موضوعی دلخور و ناراحت باشم، نقابی به چهره نمیزنم تا مُنکر واقعیت شوم.
گاهی طرف مقابلم بهسرعت متوجه میشود و درصدد دلجویی برمیآید.
من نیز همان زمان ناراحتی را کنار گذاشته و بهکلی فراموش میکنم.
اما اگر ببینم طرف مقابل با دیدن ناراحتی من؛ هیچ تلاشی برای بهبود وضعیت نمیکند، فاصلهام را با او بیشتر میکنم.
نادیده گرفتن شخصی که باعث آزار من است، مهمترین تصمیمی است که باید بهسرعت بگیرم.
من با جواب دادن به حرفهای او، فقط انرژی خودم را هدر میدهم.
و این خودآزاری محض است.
این چه روشی است که هم حرف بشنوم و هم خودآزاری کنم؟!
هم احترامم از بین برود و هم آرامشم خدشهدار شود؟!
ترجیح من همیشه این است که سخن گفتن تا زمانی مفید واقع میشود که گوششنوا وجود داشتهباشد.
من معتقدم با جواب دادن به حرفهای خالهزنکی دیگران، در حق خودم جفا میکنم.
پس ترجیح میدهم که سکوت کنم.
واگذار کردن به خدا نیز روش خوبی است.
نه آرامشت را سلب میکند و نه انرژیات را هدر میدهد.
ما با حفظ انرژی و سرمایهگذاری آن بر اتفاقات خوب حال بهتری را تجربه خواهیمکرد، تا اینکه ذهن خود را به سخنان پوچ دیگران مشغول کنیم.