ما انسانها چقدر بهفکر دیگران هستیم؟!
در همین ابتدا بگویم که قصدم از مطرح کردن این بحث، اصلا عنوان کردن حرفهای شعاری یا نصیحت کردن دیگران نیست.
من معتقدم وقتی زبان نرم و محبتگونه موجود است چرا بهسراغ جنگ و جدل برویم؟!
وقتی میتوانیم با همسر یا فرزندانمان؛ در نهایت آرامش صحبت کنیم، چرا دست به دامان دعوا شویم؟!
اگر چنین کاری را برگزیدیم سرد شدن روابط دور از دسترس نخواهدبود.
اینکه وقتی با پیش آمدن یک بحث ساده، به خشونت متوصل شویم و بهکلی فراموش کنیم که آن شخص مقابل؛ جزئی از وجود خود ماست، کمی من را آزار میدهد.
نمیگویم در هنگام بروز مشکلات، باید بهدور از هرگونه ناراحتی رفتار کرد بلکه حرف من این است که کمی آرامتر با مسائل برخورد کنیم.
تقریبا همهی مشکلات یا نه بهتر است بگویم بخش اعظم آنها؛ با صحبت کردن حل میشود.
ولی احتمالا ما درهنگام عصبانی بودن، سادهترین روش ممکن را انتخاب خواهیمکرد.
داد زدن و دعوا کردن!
مثلا گاهی اوقات خود من؛ بدون درنظر گرفتن اینکه شخص مقابل چقدر برایم عزیز است دهان باز کرده و حرفهایی به زبان میآورم که ثانیهای بعد، نادم میشوم.
اما آبی که ریخت نمیشود جمع کرد؛ یا شیشهای که شکست را نمیشود مثل روز اول بهم چسباند، اینگونه نیست؟!
آیا بهتر نیست کمی سکوت کرده تا عصبانیتمان فروکش کند سپس دربارهی آن مسئله صحبت کنیم؟!
گِرهای را که با دست باز میشود چرا با دندان باز کنیم؟!
با عنوان کردن هر حرفی در اوج عصبانیت، قلب همدیگر را نشانه میگیریم و بعد بهسرعت پشیمان میشویم.
اگر در هنگام بروز بحران؛ بتوانیم خودمان را کنترل کنیم و دل نشکنیم آنوقت است که میتوانیم بهعنوان یک انسان، به خودمان افتخار کنیم.
کاش بهجای زخم زدن بر جسم و روح یکدیگر، مرحم دردهای همدیگر شویم.
پ.ن۱:
باز هم تأکید میکنم که اینها نظرات شخصی من است، ممکن است نظر شما متفاوت با نظر من باشد، اما خب نظر شما هرچه که باشد برای من محترم است.
حرفها و نظرات من؛ متعلق به من است، نه دستورالعملی برای دیگران.
گاهی تلنگر زدن به خود نتایج درخشانی درپی خواهد داشت.
اگر دیگران همین حرفهای ساده را هرثانیه در گوشمان بخوانند بعید میدانم چندان اثری داشته باشد!
گاهی بعضی از صحبتها را مدام باید به خود گوشزد کنیم؛ مثل من که الآن همین کار را انجام دادم.