آیا اتصال بین قلب و مغز امکانپذیر است؟!
بهنظر من پاسخ این سوال، میتواند مثبت باشد!
اکثر ما انسانها در مواجه با مشکلات و موانعی که سر راهمان قرار میگیرند به دو شیوه رفتار میکنیم.
گروهی از ما فقط با بُعد احساسی و عاطفی تصمیم میگیریم.
گروهی دیگر فقط بُعد منطقی را درنظر میگیریم.
اما در هر دو صورت ممکن است بعد از گذشت مدتی؛ بُعد دیگرمان، ما را شماتت کند که چرا از آن بهره نبردهایم.
اگر با بُعد عاطفی و احساساتی تصمیم بگیریم، بعدها ممکن است عقل و منطق خونمان را بمَکد که چرا کمی به مغزت فشار نیاوردی تا بهتر عمل کنی!
اگر هم با بُعد منطقی جلو برویم؛ شاید بعدها احساساتمان ما را مؤاخذه کند، که اگر طبق حرف من رفتار میکردی شاید اکنون حال بهتری داشتی!
در چنین موقعی شاید بهتر باشد از هر دو به یک میزان استفاده کنیم.
یعنی ۵۰٪ عاطفه و ۵۰٪ هم عقل و منطق.
بهنظرم اگر بتوانیم کمی بر روی خودمان کار کنیم بتوانیم این توازن را برقرار کنیم.
من مخالف استفاده از بُعد احساسی و عاطفی نیستم.
اتفاقا برعکس؛ خود من، بشدت احساساتیام و بیشتر اوقات ابتدا مشکلات را از این دید بررسی میکنم.
اما بعد از مدتی از زاویهی منطقی هم مسئله را نگاه میکنم.
چند سالی است که سعی کردهام در تصمیمگیریهای مهم زندگیام، اجازه ندهم یکی از آن یکی سبقت بگیرد.
زیرا معتقدم که عقل و منطق در کنار احساس و عاطفه کامل میشود.
این دو تکمیلکننده یکدیگرند نه دو طرف یک طیف.
اگر در زندگی تلاش کنیم بین این دو یک رابطهی درست برقرار کنیم احتمالا تصمیمگیریهای بهتری خواهیم داشت.
این انتخاب من است که از هر دو بُعد بهصورت همزمان استفاده کنم، اما انتخاب شما چیست؟!
استفاده از بُعد عاطفی یا منطقی؟ یا هردو با هم؟!