قلب شکسته

شاید برای شما نیز؛ پیش آمده باشد که با شنیدن یک حرف یا مشاهده‌ی رفتار دیگران، صدای شکستن قلبتان را شنیده باشید!

احتمالا برای هر انسانی، تاکنون حداقل یک‌بار این اتفاق افتاده است!

تا به‌حال شده با شنیدن حرفی از زبان شخصی که دوستش دارید و جزء افراد مهم زندگی‌تان بوده است دلتان بشکند؟!

مثلا پدر و مادر، همسر، خواهر یا برادر، فامیل و…

در چنین‌حالتی انسان در خودش فرو می‌رود و انگار تکه‌تکه شدن قلبش را هم احساس می‌کند!

شنیده‌ام که می‌گویند شکستن قلب واقعی است و در قلب یک فعل‌و‌انفعالاتی صورت می‌گیرد.

حالا دقیق چه اتفاقی می‌افتد نمی‌دانم.

بحث من درمورد جنبه‌ی فیزیولوژیک این موضوع نیست.

 

بلکه می‌خواهم از بُعد احساسی‌اش سخن بگویم.

انسان وقتی حرفی سنگین را از زبان یکی از عزیزانش می‌شنود تا یک غریبه، بیشتر ناراحت می‌شود.

چون پیش خودش می‌گوید او من را می‌شناسد اما غریبه شناخت چندانی از من ندارد.

در چنین حالتی دلخوری و ناراحتی عمیق‌تر می‌شود.

زیرا قلب ما توسط شخص خودی نشانه گرفته شده است و به‌مراتب درد بیشتری خواهیم کشید.

من وقتی توسط یکی از عزیزانم مؤاخذه می‌شوم یا حرفی را می‌شنوم که حقیقت ندارد، ناخودآگاه سکوت می‌کنم.

نه بی‌احترامی می‌کنم و نه اعتراض!

ممکن است بعدها لب به گلایه باز کرده یا از حقم دفاع کنم ولی در آن لحظه سکوت را به هر رفتار دیگری ترجیح می‌دهم.

کینه‌ی دیگران را به‌دل نمی‌گیرم اما تا زمانی که دلیل آن حرف یا رفتار را برایم توضیح ندهند به سکوتم ادامه می‌دهم.

نه بی‌احترامی می‌کنم و نه آزارشان می‌دهم.

فقط برای حفظ آرامش خودم ساکت می‌نشینم و طوری وانمود می‌کنم که حرفشان برایم مهم نیست.

درحالی که در درون مغزم تمام حرف‌ها را مرور و تجزیه‌و‌تحلیل می‌کنم.

من معتقدم از هر شخصی باید به‌اندازه‌ی شعور و عقلش توقع داشت.

بعضی‌اوقات پیش می‌آید که طرف‌مقابل اصلا درک نمی‌کند که حرفش خون به‌ جگر دیگران می‌کند.

پس بدون هیچ درک و فهمی فقط دهانش را باز می‌کند تا حرفی زده باشد.

خب طبیعتا برای چنین فردی و حرفی که زده است، چندان ناراحت نمی‌شوم.

 

اما گاهی پیش می‌آید که کسی با نیت و قصد آزار دیگران شروع به حرف زدن می‌کند.

سعی می‌کنم باز هم سکوت کنم اما اگر بیش از پیش پا از گلیمش دراز کند من هم یک تکه‌ی حسابی آماده کرده و یک‌جا تقدیمش می‌کنم!

تکه‌ای که تمام سکوت‌ها را جبران می‌کند!

البته این مسئله شاید چند سال یکبار اتفاق بیفتد اما خب تحمل من نیز حدی دارد!

 

اگر گنجایش صبرم پر و قلبم چندین تکه شود، دیگر سکوت نخواهم کرد.

گاهی نیز مدتی از آن شخص فاصله گرفته‌ام، این‌چنین نشان داده‌ام که بود و نبودش برایم بی‌اهمیت است.

اما اگر آن فرد خودش درصدد توضیح و دلجویی از من برآید، شرایط فرق می‌کند.

عذرخواهی‌اش را پذیرفته و بسرعت ناراحتی‌ام را کاملا فراموش می‌کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *