آیا تا حالا برای شما هم پیش آمده که برای انجام کاری، بهانهتراشی کنید؟!
مثلا با خودتان گفته باشید:
بذار ساعت رُند شه شروع میکنم به نوشتن!
بذار ساعتها جفت بشه شروع میکنم به ضبط کردن پادکست!
و…
آیا شما هم چنین تجربیاتی داشتهاید؟!
من برای درس خواندن در زمان مدرسه؛ با این معضل روبرو بودم.
مثلا اگر ساعت ۱۵:۵۰ بود و میخواستم خواندن یک درس را شروع کنم میگفتم:
«بذار ساعت ۱۶ کامل بشه بعد بخونم.»
بدینگونه از دقایق استفاده میکردم تا انجام آن کار را به تعویق انداخته و برای انجام ندادنش برای خودم، دلایل منطقی بیاورم.
چند بار در زندگیمان پیش آمده که بدون بهانهجویی مشغول کار شویم؟!
مثلا من برای نوشتن؛ خیلی وقت است که دیگر بهدنبال دلیل یا بهانه نیستم و در هر ساعتی از روز که بشود این کار را انجام میدهم.
دیگر رُند شدن یا جفت شدن ساعت را کنترل نمیکنم.
گاهیاوقات چنان در نوشتن غرق میشوم که ممکن است حتی به ساعت نگاه هم نکنم.
یا مثلا بعضی از ما مینشینیم و میگوییم:
« اگر الآن روبروی دریا نشسته بودم، یک استکان نسکافه در کنارم بود نوشتن چقدر لذتبخش بود!»
ما اگر واقعا عاشق کاری باشیم، کُنج اتاقمان هم که بنشینیم، انجام آن کار ، برایمان شیرین است.
بله درست است ساحل و دریا در کنار نوشیدن نسکافه برای همه لذتبخش است، من هم مُنکر این موضوع نیستم.
اما بحث من چیز دیگری است.
من میگویم برای انجام کاری که دوستش داریم یا کاری که بالاخره باید انجامش دهیم(مثل درس خواندن) دیگر منتظر ایده یا زمان خاصی نباشیم.
چه اهمیتی دارد که ساعت ۱۵:۵۹ باشد یا ۱۶؟!
در اصل ماجرا چه فرقی میکند؟!
در ساعت رُند چه اتفاقی قرار است بیفتد که در ساعت غیر رُند نمیافتد؟!
واقعا تا حالا به این مسائل، عمیق فکر کردهایم؟!
من که خودم دیگر روی ساعت حساس نیستم.