در این روزهایی که تنور انتخابات داغ است، چیزهایی را میبینم که به مرز جنون میرسم و باز آرام میشوم!
من از سیاست چیز زیادی نمیدانم.
بهتر است اینگونه بگویم، سیاست برایم هیچ جذابیتی ندارد.
درواقع به چنین بحثهایی که میدانم آخرش به جایی نمیرسد، علاقهای ندارم.
من معتقدم که بحثهای سیاسی هم مثل فوتبال، راه به جایی نمیبرد.
هر دو سمت این گفتوگو، معتقدند که تیم یا جناح ما، بهترین است و بدینترتیب هزاران برچسب راست یا دروغ به رقیبشان میزنند.
واقعا اگر هر کسی از تیم یا جناح موردنظرش بدون توهین به رقیبش،حمایت کند بهتر نیست؟!
البته این درصورتی است که دو طرفِ بحث، روی طرز فکر یا تیمی خاص تعصب داشته باشند.
اما اگر بیطرف باشند، خب خیلی منطقی میگویند برنامههای فلان فرد، این ایرادات را دارد و برنامهی شخص دیگر این مشکلات را.
در فضایی آرام و بهدور از تشنج؛ هر دو طرف نظراتشان را بیان میکنند و مهمتر از همهی اینها، دیگر دلخوری و ناراحتی هم بوجود نمیآید.
کُری خواندن و این کَلکَلها تا جایی خوب است که به شخصیت مقابل توهین نشود.
من بارها شاهد این موضوع بودهام که در یک گفتوگو؛ دو طرف چنان ترور شخصیت میکنند که اگر من جای آنها بودم با به زبان آوردن آن حرفها، خودم از خجالت در زمین فرو میرفتم!
با توهین و زیر سوال بردن شعور و شخصیت همدیگر به کجا میرسند؟!
مدام به یکدیگر برچسبهای توهینآمیز میزنند و به حرفهای دیگری میخندند.
البته متاسفانه در فضای مناظره، کاندیدها خودشان نیز همدیگر را به سُخره میگیرند و میخندند.
مردم هم از آنها الگوبرداری میکنند و حسابی از خجالت هم درمیآیند!
واقعا این مسائل چه جذابیتی دارد؟!
تا یک جایی این بحثها حالت سرگرمی دارد، اما وقتی وارد فاز تخریب و بیاحترامی میشود، من خودم بهشخصه عصبی شده و ترجیح میدهم از آن فضا فاصله بگیرم.
کسی که به راحتی به دیگران بیاحترامی و رقیبش را نادان خطاب میکند، لایق صحبت کردن نیست.
در چنین حالتی، بهنظر من سکوت میتواند بهترین گزینه باشد.
همانطور که بارها در مواجه با اشخاصی که خودشان را علامهی دهر میدانند، سکوت کردهام تا احترام خودم را حفظ کنم.
وقتی آدمها به تو نشان میدهند که چقدر بیشخصیتند، دیگر وقتت را برای صحبت با آنها هدر نده.
برای من هیچ فرقی نمیکند که کاندیدی از اصولگرا برگزیده شود یا اصلاحطلب.
آنچه برای من مهم است این است که در زندگیام آرامش داشته باشم و نگران فردا نباشم.
جوانی من مجدد تکرار نخواهدشد.
پس هرکسی که انتخاب شود موظف است رفاهِ من و دیگر اقشار جامعه را فراهم کند.
امروزه هزاران هزار جوانِ تحصیلکرده اما بیکار در اطرافمان میبینیم.
اشتغالزایی چهزمانی میخواهد فراهم شود تا آنها هم بتوانند طعم زندگی را بچشند؟!
تا به چهزمانی برای خریدن یک ماشین، باید حسرت بخورند؟!
تا به چهزمانی باید بنشینند تا موقعیت برای ازدواجشان فراهم شود؟!
تا به چهزمانی باید منتظر یک چهاردیواری که برای خودشان باشد، بمانند؟!
آقایان محترمی که کاندید شدهاید؛ اکنون روی صحبتم با شماست:
لطفا حواستان به وعدههایی که امروز میدهید باشد، شما موظفید فردا که پشت میز ریاست بر کشور نشستید همهی وعدههایتان را عملی کنید نه فقط جزء کوچکی از آن را.
۴ سال زمان کمی نیست، اگر مرد میدان نیستید لطفا همین الآن، خودتان را کنار بکشید.
زندگی مردم را در روستاها و نقاط محروم کشور دریابید.
اکثر مردم، با فلاکت درحال گذران زندگیاند و دیگر توان خرید یک نان تازه را هم ندارند.
شما را به خدایی که میپرستید قسم میدهم؛ وقتی پشت میز ریاست جمهوری قرار گرفتید، مردم را فراموش نکنید.
ما جوانان در این مرز و بوم حق زندگی داریم و انصاف نیست که نگران حداقلهای زندگی باشیم.
ما جوانان را دریابید که در آینده افسوس روزهای زندگی نکردهمان را نخوریم.
فقط همین!