حتما برای شما نیز پیش آمده گاهی انقدر احساس خستگی کنید که نتوانید کارهای روزمرهتان را انجام دهید!
الآن دقیقا حسوحال من همینگونه است.
دوست دارم بروم بنشینم و بنویسم.
اما بقدری ذهنم آشفته شده که حتی یک کلمه هم بر روی کاغذ آفتابی نمیشود!
این یک هفته بشدت بدو بدو داشتهام و حتی درست نتوانستهام استراحت کنم.
تمرکز کافی برای نوشتن هیچ گونه متن و خواندن هیچ نوع کتابی را ندارم.
نمیدانم شاید چند روز قید همه چیز را بزنم و فقط استراحت کنم.
این چند روز که نتوانستم پست جدیدی در سایت منتشر کنم، میآمدم چند خطی مینوشتم اما کمالگرایی اجازهی انتشارش را نمیداد.
حس میکردم که چیزی برای گفتن ندارم.
پس در یک چشم برهمزدنی آنچه تایپ کرده بودم را پاک کرده و از سایت خارج میشدم.
بدینترتیب ترجیح دادم که ۲ روز سکوت کنم بهجای آنکه حرفهای بیسروته بزنم، و بعد بروم در برنامهی روزانهام بنویسم انتشار پست انجام شد!
دوست دارم کاری که انجام میدهم درست و بهنحو احسنت بهپایان برسانم نه فقط برای از سر باز کردن.
گاهی برای آرامش ذهن باید از بعضی کارها دست کشید و به آن استراحت داد.
ذهن ما مثل جسممان نیاز به استراحت دارد اما با فشاری که بر آن وارد میکنیم این امکان را از او گرفته و انتظار داریم که تحت هر شرایطی مثل ساعت به کارش ادامه دهد.
درحالی که باید درنظر گرفت که اگر ذهن خسته باشد درست نمیتواند وظیفهی فرمان دادن به سایر اعضا را نیز درست انجام دهد.
درنتیجه خستگیاش را به سایر عضوهای بدن منتقل میکند و ما بیشتر احساس کسلی و رخوت میکنیم.
اما وقتی ذهن و مغزمان در آرامش کامل باشد سایر اعضا نیز بهتر به کارشان ادامه خواهند داد.
نمیدانم شاید تعداد پستها را کم کنم و اینگونه کمی به ذهنم استراحت بدهم.
شاید هم مثل قبل با فشار حداکثری به مغزِ بیچاره هر روز بیایم و پست تازهای بگذارم!
باید ببینم حسوحال روزهای آیندهام چگونه است؟!
وادارم میکند که بیایم و پست جدیدی بگذارم، یا متقاعدم میکند که قدری فاصله را پذیرفته و آهسته ولی پیوسته به نوشتن ادامه دهم!