قطعا برای شما هم اتفاق افتاده که فردی خط قرمزهای زندگیتان را نادیده گرفته و شما را آزردهخاطر کرده باشد، مگر نه؟!
این خط قرمزها میتواند شامل هر موضوعی باشد.
مثلا توهین کردن به خودتانوخانوادهتان در مواقع مختلف، قضاوت شدن نادرست توسط دیگران، زیرسوال بردن شخصیتتان در جمع، برملا کردن رازهای زندگیتان که به فردی گفتهاید و…
در چنین حالتی عکسالعمل شما چیست؟
آیا شما هم شروع میکنید به جبران رفتار زشت طرف مقابلتان یا سعی میکنید او را نادیده بگیرید و به مزخرفاتش گوش ندهید؟!
من اگر ببینم کسی خط قرمزهایم را رد کرده است ابتدا تذکر میدهم، اگر که دیگر آن کار تکرار نشد فراموش خواهم کرد.
اما درصورت تکرار شدن پیاپی آن رفتار زشت، دیگر آن شخص برایم بیاهمیت میشود.
یعنی دیگر نه صدایش را میشنوم که عذرخواهیاش را بپذیرم و نه حتی خودش را میبینم.
خوب است که قبل از آن که دهان باز کنیم و دل دیگران را بشکنیم اندکی فکر کنیم.
اشتباه درصورتی اشتباه است که دیگر تکرار نشود.
اگر رفتاری مدام تکرار شود دیگر اسم آن را اشتباه نمیشود گذاشت.
مثلا شخصی را درنظر بگیرید که تحت هر شرایطی همیشه و همهوقت حق را به خودش میدهد.
دیگران را در جمع ضایع میکند یا هزاران تهمت به او میزند.
فکر میکند که دیگران عقل ندارند و فقط خودش میتواند مسائل را درک کند!
او بهراحتی به دیگران توهین میکند؛ برچسب میزند، بیخبر از واقعیت، دیگران را قضاوت میکند و…
در آخر هم خیلی حقبهجانب میگوید که اشتباه از تو بوده است نه من!
این دیگر اوج بیانصافی آن شخص است که هر آنچه دلش میخواسته را بهزبان آورده و عقدهگشاییاش را تکمیل کرده ولی در پایان طوری رفتار میکند که انگار او باید ببخشد و فراموش کند!
در برخورد با چنین شخصی؛ من ترجیح میدهم سکوت کنم، آن هم فقط برای آرامش خودم.
همهی حرفهایی که باید بر سرش فریاد بزنم تا بفهمد، در دلم نگهمیدارم و میگویم:
« من اگر دو ساعت تمام هم واو به واو واقعیت را برایش تعریف کنم، او باز هم حرف خودش را میزند پس به زبان آوردن حقیقت چه فایدهای دارد جز اینکه فقط خودم را خسته کنم؟»
سختترین قسمت ماجرا آنجاست که اگر مثل خودشان نیز رفتار کنی، ناراحت میشوند و باز حملهی دیگری به تو خواهند کرد!
اگر رفتارشان درست است، چرا خودشان تحمل آن را ندارند؟!
آیا توهین کردن و قضاوت کردن دیگران؛ درحالی که هیچ خبری از اتفاقات زندگیشان نداریم، عقلانی و منطقی است؟!
بعضی از همین افراد خودشان را در هر مسئلهای علامهی دَهر میدانند و فکر میکنند که شعورشان در عالمِ هستی تکوتکرارنشدنی است!
درحالی که در رفتار و صحبت کردنشان، عکس این موضوع را میبینیم!
کاش میفهمیدیم که شکستن دل دیگران هنر نیست، حالا آن شخص، چه اعضای خانوادهمان باشد یا دوست و آشنای ما.
من صبر و تحملم زیاد است.
اما وقتی که دیگران از خط قرمزهایم عبور کنند و برای آزار دادنم دست به هر کاری بزنند، از سنگ هم بیاحساستر میشوم.
انسان بودن خیلی هم سخت نیست، کافی است که فقط بد نباشیم و دل یکدیگر را نشکنیم.
بدی نکردن در حق دیگران به اندازهی کافی باعث تفاوت ما با دیگران میشود.
این ما هستیم که انتخاب میکنیم دیگران ما را دوست بدارند یا از ما متنفر باشند.
هرچه برای خودمان میپسندیدیم بهتر است که برای دیگران هم بپسندیم.
اگر از قضاوت شدن بدمان میآید، بهراحتی دیگران را قضاوت نکنیم.
اگر از دیگران احترام میخواهیم، در وَهلهی اول خودمان باید به دیگران احترام بگذاریم.
پینوشت:
خطوط این عکس را قرمز تصور کنید تا با متن ارتباط پیدا کند😂😉