بعضیاوقات آدمها حرفهایی میزنند که خودشان فراموش میکنند.
اما کافی است که روزها بعد خودشان در شرایط مشابه قرار بگیرند؛ اگر بهشان یادآوری کنید که در فلان بُرهه از زمان، تو من را بخاطر بروز یک رفتار یا یک جمله، مسخره کردی و خندیدی سریعا منکر واقعیت میشوند!
آنوقت بجای آن که به حافظهشان رجوع کنند تا بهیاد بیاورند که بخاطر چه موضوعی شما را محکوم کردهاند، خیلی راحت میگویند:
کِی؟ پس چرا من یادم نیست؟!
در چنین حالتی قطعا ترجیح میدهید سکوت کنید تا اعصاب خودتان بهم نریزد!
گاهی خوب است روی حرفهایی که میزنیم و بابتش دیگران را به تمسخر میگیریم دقت کنیم.
شاید فردا روزی خود ما در همان جایگاه قرار بگیریم.
آنوقت اگر دیگران همان صحبتها را تحویلمان دهند رنجیدهخاطر میشویم و با گفتن جملاتی از قبیل من یادم نیست و … سعی در عوض کردن بحث میکنیم.
خدا نکند که این بحثها در جمعی صورت بگیرد و فردی نیز حضور داشته باشد تا از آن شخص دفاع نابجا کند!
در چنین هنگامی آنها چارهای ندارند جز پایان دادن به بحثی که حق کاملا با شماست ولی طوری ماهرانه فضا را اداره میکنند که گویا شما درحال دروغ گفتن هستید!
من معتقدم که اگر امروز بتوانیم جلوی زبانمان را بگیریم و در مواقع مختلف با سخره نگرفتن دیگران سعی در شادی خود نکنیم؛ در آینده نیز دیگران با عوض شدن اعتقادات ما، تغییر رفتارمان را بهرویمان نخواهند آورد.
درواقع احتمالا طوری رفتار خواهند کرد که متوجه چیزی نشدهاند.
بیاموزیم که به باورهای دیگران احترام بگذاریم.
شاید روزی برسد که خودمان به همان تفکر برسیم و دیگران همان حرفهایی که روزی بارشان کردیم را به خودمان بازگردانند.
گاهی سکوت بهترین جواب به نفهمی بعضی اشخاص است!