سفر

 

ذهنش به پرواز درآمد

سوار بر قطار گذشته‌هایش شد

خوشی‌ها را دید، و خندید

بدی‌ها را دید، و گریست

اشتباهاتش را دید و درس گرفت

خاطراتش را مرور کرد و ثانیه به ثانیه زندگی‌اش را به‌یاد آورد

کوله‌بارش را به‌دوش انداخت و به شهر حال، سفر کرد

 

خودش را دید در حال نوشتن

درحال عشق‌بازی با واژه‌ها

کلمات در وسط قالیچه‌ی اتاقش پای‌کوبی می‌کردند

سرش را بلند کرد و مناسب‌ترین واژه را برگزید

آن را به‌روی کاغذ نشاند و نوازشش کرد

کلمه ذره‌ذره به‌خورد کاغذ رفت و در آن جذب شد

چشمش به کف اتاق افتاد، دیگر کلمه‌ای باقی نمانده بود

کلمات روی دفتر، درکنار هم نشسته‌ بودند

خوشحال از انتخاب همه آنها، دفترش را به‌دست گرفت و پا به ‌آینده‌اش گذاشت

 

از بین جنگل‌های زیبا عبور کرد

خودش را با ظاهری جا‌افتاده‌تر دید

درسطح شهر همه او را می‌شناختند

همه از او و شاهکارش صحبت می‌کردند

نویسنده‌ای مشهور، که کتاب‌هایش در دست هر آدمی دیده می‌شد

 

او موفق خواهد شد، اگر مو‌به‌مو به‌صدای واژه‌ها گوش دهد

و به‌مراقبه نوشتن بپردازد

 

پ.ن: دوستان عزیزم، لطفا متن را همراه شنیدن آهنگ، بخوانید.

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *