همیشه آرامش دریا را دوست داشتم.
هرگاه زندگی تحتفشارم میگذاشت و روحم را خسته میکرد، دوای درد من خلوت با دریا بود.
همهی اعضای خانوادهام میدانستند که آرامش از دسترفتهام را فقط دریا میتواند به وجودم بازگرداند.
هرچه بزرگتر شدم این علاقه بیشتر و بیشتر شد.
هرگاه راهی خطهی شمال کشور میشوم، تنها انتخاب من قدم زدن بر روی ماسههای خیس ساحل است.
البته جنگل هم جای خودش را دارد ولی خب دریا برای من چیز دیگری است.
مگر میشود ساحل و دریا را دوست نداشت؟!
نمیدانم شاید هم میشود!
مثلا افرادی که عزیزانشان را در دریا از دست دادهاند احتمالا حس خوبی به آن ندارند.
اما من انقدر شیفتهی دریا هستم گاهی با خودم میگویم کاش در یکی از شهرهای ساحلی متولد میشدم و زندگی میکردم.
آنوقت هرگاه دلم میگرفت برای آرام کردن خودم به دریا پناه میبُردم.