دنیای بی‌رحم

 

بعضی از آدم‌ها چنان در زندگی‌ات نقش اساسی و محوری دارند که بعد از رفتنشان، احساس پوچی می‌کنی.

کاملا نگاهت به زندگی و انسان‌ها تغییر می‌کند.

دنیا برایت بی‌ارزش و مسخره می‌شود.

دیگر برای مشکلات روزمره و پیش پا افتاده ناراحت نمی‌شوی و خودت را اذیت نمی‌کنی.

با بعضی رخدادها، آدم‌ها انقدر بی‌حس می‌شوند که دیگر هیچ اتفاقی نمی‌تواند برایشان با آن کابوس برابری کند.

بعضی اتفاقات هم‌چون طوفان‌ وحشتناکی است که زندگی‌ات را زیر و رو می‌کند.

زندگی را بدون حضورشان نمی‌توانی تحمل کنی.

هر ثانیه را به یاد آن‌ها می‌گذرانی.

بغض بزرگ و عمیقی به گلویت چنگ می‌زند اما چشمانت برای سبک شدنت یاری‌ات نمی‌کنند.

به عکس‌هایشان که نگاه می‌کنی، آخرین دیدار را به‌یاد می‌آوری.

صورتی که روی خاک گذاشتند، چشم‌های بازی که خندید و برای همیشه بسته شد.

 

هر دقیقه آن‌ها را کنارت احساس می‌کنی.

به هر مکانی می‌نگری؛ خاطراتی که با او داشته‌ای مقابل چشمانت نمایان می‌شود.

 

دیگر حتی دلت نمی‌آید به غذاهایی که او دوست داشته است لب بزنی.

کادوهایی را که از او به یادگار مانده است به تو دهان کجی می‌کنند.

دیگر حتی نمی‌توانی یک خواب راحت را تجربه کنی.

آرامشت به‌کلی از بین می‌رود.

بزرگترین آرزویت این می‌شود که یکبار دیگر اسمت را از زبانش بشنوی.

صدایش بطور مداوم در گوش‌هایت می‌پیچد.

اما بعد به خودت که می‌آیی متوجه می‌شوی این نشدنی‌ترین کار ممکن است در دنیا.

 

گاهی با رفتنِ ناگهانی بعضی اشخاص، آدم چنان تنها می‌شود که یک جماعت هم نمی‌توانند نبود او را جبران کنند.

جای خالی بعضی از افراد هیچ‌گاه پر نمی‌شود.

 

 

پ.ن ۱:

دلم تکه تکه شده است از رفتنت مهربان‌ترینم، کاش به خوابم بیایی تا یکبار دیگر روی ماهت را ببینم.

پ.ن ۲:

آهنگ انتهایی پست، به‌نام بمون هست از محسن یگانه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *