دنیای عجیبی است.
تا وقتی هستی باید یکسری از حرفهایشان نشنوی، کارها و رفتارهای زنندهشان را نبینی.
خودت را بزنی به نفهمیدن تا بتوانی روزها و شبها را بگذرانی.
این ذهنیت که اگر تو به دیگران کاری نداشته باشی آنها نیز به تو کاری ندارند کاملا غلط است.
بارها خلاف این فکر به من ثابت شده است.
من همیشه سرم به زندگی خودم گرم بوده و به دیگران کاری نداشتهام اما در این بین بعضی از افراد کمبودها و عقدههایشان را سر من خالی کردند که دیگر حتی نمیتوانم اسمشان را آدم بگذارم.
گاهی انسانها، کارها و رفتارهایی از خود نشان میدهند که جز سکوت هیچ عکسالعملی نمیتوانی از خودت نشان دهی.
بعضیها خودشان را خدای ادب و شعور میدانند درحالی که بارها بیشعوریشان به سایرین ثابت شده است.
زندگی کردن در کنار چنین افرادی بشدت سخت است.
اما کافی است که عجل از راه برسد و به دنیای دیگر کوچ کنی، ناگهان عزیز میشوی!
آنها سر خاکت چنان شیون میکنند که دیگران متاثر میشوند!
زندگی کردن در این دنیا و در کنار بعضی از انسانها از کوه کندن هم سختتر میشود.
افرادی که عقدهای و کینهای هستند و برای آزار دادن دیگران از هیچ تلاشی کوتاهی نمیکنند.
جالب اینجاست که خودشان را خوب مطلق میدانند و دیگران را پر از ایراد!
به دیگران حرفهایی را میزنند که دقیقا وصفحال و رفتار خودشان است.
چهکسی میتواند ادعا کند که هیچ ایرادی ندارد؟!
اگر چنین کسی باشد که انقدر خودش را قبول داشته باشد قطعا از خودخواهی رنج میبرد!
مدتی است که از معاشرت با چنین انسانهای دورو و پست دوری کردهام تا در خلوت خودم با دردهایم بسوزم و بسازم.
انقدر درون سینهام درد هست که حوصلهی جنگیدن بر سر مسائل بیارزش را نداشته باشم.
هیچ تضمینی نیست که فردا چشم باز کنیم و دوباره بتوانیم در کنار یکدیگر زندگی کنیم.
اگر خوبی و محبت کردن را نیاموختهایم حداقل همدیگر را آزار ندهیم.
کاش انسانها میفهمیدند که هیچ حقی ندارند تا دل یکدیگر را بشکنند.
خدا حق خودش را میبخشد اما حقالناس را نه.
زندگی در کمال آرامشم آرزوست!