آدمها ناگهان سرد نمیشوند.
یکدفعه از دیگران دل نمیبُرند و بیدلیل همدیگر را رها نمیکنند.
انسانها با مشاهدهی رفتارهای متناقض و آزاردهندهی یکدیگر، از از هم فاصله میگیرند.
وقتی دل آدم بشکند ناگهان تبدیل به سنگ میشود.
سنگی که تمام راههای نفوذ به عمق آن برای همیشه بسته میشود.
در آن زمان است که اگر خودمان را هم بُکشیم دیگر جایی در قلب و زندگی آن فرد نخواهیم داشت.
ما انسانها آموختهایم که در ظاهر به هم ابراز علاقه کنیم و در رفتار خلاف آن را نشان دهیم.
بارها از زبان کسانی که دوستشان داشتهایم شنیدهایم:
«دوستت دارم»
این حرفی است که زبان عنوان میکند اما رفتار میگوید:
«برای همیشه گورت را از زندگیام گُم کن.»
آنوقت است که بین دو راهی میمانیم حرف کدامیک را باور کنیم، زبان درست میگوید یا رفتار؟!!
کاش دل و زبانمان یکی بود.
کاش میآموختیم که دیگران را بازیچهی دستِ خود نکنیم.
دل دیگران اسباببازی زمان بچگی ما نیست که هر زمانی دلمان خواست آن را گوشهای بگذاریم و سراغ بازی دیگری برویم!
کاش میآموختیم بهانهی خوب شدن حال یکدیگر باشیم نه باعث سلب آرامش و.
انسانها ممکن است که از بعضی مسائل صحبت نکنند و وانمود کنند چیزی بهیاد ندارند، اما حقیقت این است که تمام آن لحظات همچون فیلمی در خاطِرِشان زنده است.
اگر هیچگاه نامردیها و بیانصافیهایی که در حقشان کردهایم را به رویمان نمیآورند، مُهر تاییدی بر از یاد بردن آنها نیست.
شاید دوست ندارند که برای ثانیهای با عنوان کردن نامردیهایمان، باعث شرمندگی یا حال بد ما شوند.
اگر دیگران بدیهایی که روزی به آنها کردهایم را به رویمان نمیآورند؛ دلیل بر بزرگمَنشی آنهاست نه فراموشی رنج و عذابی که گذراندهاند.
کاش با مهر بیشتری با یکدیگر رفتار میکردیم.
دل شکستن هنر نیست، دل بدست آوردن و ترمیم زخمهاست که نشاندهندهی آدم بودن انسانهاست.
کاش در جواب خوبیها و محبتهای دیگران، بدی را انتخاب نکنیم تا انسانها از خوب بودنشان منصرف شوند.
دلی که بشکند، دیگر هیچگاه مثل روز اولش نخواهد شد.
بیایید به بد شدن دیگران کمک نکنیم.
دلیل حال خوب هم باشیم نه وسیلهای برای کم شدن تعدادِ آدمهای خوب در دنیا.