بعد از اتمام کتاب جملهورزی، این کتاب هم بلاخره تمام شد( صرفنظر از رمانهایی که همان ابتدای فعالیتم در پیج اینستاگرامم نوشتم و منتشر کردم.)
در میان نوشتن این کتاب بودم که بدترین اتفاق زندگیام رخ داد.
بعد از آن اتفاق تلخ، اصلا توانایی برای نوشتن ادامه فصول بعدیاش در خودم نمیدیدم.
عذابوجدانش آزارم میداد اما اصلا کشش فکر کردن به مضامینش را نداشتم.
هر پانزده، بیست روز یکبار میرفتم یک بخشش را مینوشتم باز میرفتم تا بیست روز بعد.
حوصلهی انجام هیچکاری را نداشتم.
حتی این کاری که دوستش داشتم و انجامش باعث آرامشم بود.
اما با همهی اینها، سهشنبه ۲۱ دیماه با نشستن دو ساعت و نیم بدون آن که یک ثانیه هم به خودم استراحت دهم تمامش کردم.
و اینگونه نسخهی اولیهی آن تمام شد.
تمام کردن این کتاب نصفه و نیمه؛ برایم حکم شکستن شاخ غول را داشت، همانقدر سخت و همانقدر مهم!
حال هر چند وقت یکبار باید به آن بازگردم برای ویرایش متنش.
در زمان ویرایش ممکن است بهکلی مباحث عوض شود یا فقط چند جمله از آن کم یا به آن اضافه شود.
مهم برای من این بود که پیشنویس و نسخهی اولیهی این کتاب را به اتمام برسانم.
این کتاب دایرةالمعارفی است برای من تا چند وقت یکبار به سراغش بروم و بعضی مسائل را با خودم مرور کنم.
در ادامه میخواهم شما را در شادی کوچکم سهیم کنیم.
این جلد ابتدایی و سادهای است که فعلا برای آن گذاشتهام تا ظاهرش کمی شکل کتابهای موجود در بازار شود!
خدایا شکرت که بالاخره تمامش کردم.