عینک

عینکم را از چشم‌هایم برمی‌دارم.
دیگر نه خوش‌بینم و نه حتی بد‌بین.
دیگر نمی‌خواهم حتی ثانیه‌ای درگیر خوب و بد این دنیا شوم.
آخر می‌دانی چیست؟
خوشی‌ها که از راه می‌رسند،  در شادی خودمان را غرق می‌کنیم؛ بدین‌گونه ارتباط عقلی‌مان با جهان قطع می‌شود.
سختی‌ها که بر زندگی‌مان سایه می‌اندازند، دور خود دیوار می‌کشیم و اینگونه از کاروان دنیا جا می‌مانیم.
من دیگر نمی‌خواهم نه تحت‌تاثیر خوبی‌اش باشم نه بدی‌اش.
زندگی می‌گذرد چه ما باشیم چه نباشیم
پس بهتر است که سعی کنیم از اندک عمرمان لذت ببریم.
ما فقط یک‌بار حق زندگی داریم، پس چه بهتر که آن‌طور زندگی کنیم که دوست داریم.

 

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *