ایام تعطیلات عید نوروز و سیزدهبدر هم سپری شد و زندگی به روال عادی خودش بازگشت.
اما در این بین یک نقل مکان ناگهانی داشتیم!
مستقیم از فراوانی شیرینی، آجیل، میوه و… پریدیم به دلضعفه رفتنها و بیحالیهای ماه رمضان.
کاش خدا یکی دو روز زمان میداد تا معدههایمان را کمی آماده کنیم!
الآن احتمالا معدهی عزیز شرایط را فقر مطلق شناسایی کرده و ساخت اسیدش را متوقف میکند!
حالا فارغ از این شوخیها من خودم به شخصه حال و هوای ماه رمضان را خیلی دوست دارم.
از زمان کودکیام حتی وقتی هنوز روزه گرفتن بر من واجب نبود، برای سحر از خواب بیدار میشدم و پا به پای پدر و مادرم از آن لحظات لذت میبردم.
از همان روزها تا کنون،با شنیدن دعای سحر حالم دگرگون میشد.
سحر همیشه برایم آرامش عجیبی به همراه دارد.
اما امروز وقتی برای سحر از خواب بیدار شدم، تمام لحظات سال قبل همچون فیلمی که سرعتش را زیاد کرده باشند از مقابل چشمانم گذشت.
پارسال ماه رمضان؛ بیشتر روزها در کنار مادربزرگ عزیزم بودم.
وقتی سحر از خواب بیدار میشدم تا غذایم را گرم کنم سعی میکردم سروصدا را به کمترین حد ممکن برسانم.
چراغی روشن نمیکردم تا نورش او را بیدار و بد خواب نکند.
ولی گاهی او بیدار میشد و صدایم میکرد.
به اتاقش میرفتم تا اگر کاری دارد برایش انجام دهم.
اما او در جوابم میگفت:
«مامان جون هر وقت میخوای تلویزیون روشن کن، از یخچال برای خودت ماست یا هر چیزه دیگه میخوای بردار با غذات بخور. چراغ میخوای روشن کن. تعارف نکن دیگه.
من تو اتاقم و چیزی اذیتم نمیکنه. تو راحت باش.»
گاهی وقتی غذایم تمام میشد و ظرفهایم را میشستم به اتاقش میرفتم تا اگر گرسنه است برایش تخممرغ عسلی درست کنم.
مادربزرگ مهربانم بخاطر دیابت انسولین میزد، برای همین قبل از تزریق باید چیزی میخورد تا قند خونش افت نکند.
این روزها چقدر دلتنگ شنیدن صدا و دیدن روی ماهش هستم.
با از دست دادنش حس میکنم تکهای از وجودم کنده شده است.
زندگیام چقدر با حضورش زیبا و شیرین بود.
کاش بیشتر قدر عزیزانمان را بدانیم تا در کنارمان هستند.
که بعد از رفتنشان فقط حسرت است که میماند.
ماه رمضان مبارک.
پیشاپیش نماز و روزههایتان قبول درگاه حق.
2 پاسخ
Everything is very open with a clear description of the issues. It was really informative. Your website is useful. Thanks for sharing!
Thank you for your comment my dear friend