من متولد اولین ماه زمستانم.
دختری از جنس برف؛ که با دیدن بیمهری افراد مهم زندگیام از درون آب میشود.
ممکن است در ظاهرم اتفاق چندانی نیفتد ولی در دلم غوغایی بهپا میشود.
زمستان که از راه می رسد دیوانه می شوم، سرخوش.
زمستان که بار و بندیلش را میگشاید حالدلم نیز دگرگون میشود.
با دیدن دانههایریز برف چنان ذوق میکنم که انگار دختر بچهای دو سالهام!
شاید هم باشم!
من دختری از جنس سرد زمستانم؛ با کسانی که دوستشان دارم از هیزمی که درحال سوختن است گرمتر میشوم و با کسانی که سعی در شکستن قلبم دارند، سرد و بیاحساس.
من برای افرادی که دوستم دارند، جانم را نیز هزینه میکنم اما خدا بهداد کسی برسد که برای آزارم؛ شمشیر را از رو ببندد، برایم چنان نامرئی میشود که دیگر تحت هیچ شرایطی او را نخواهم دید.
مهربان بودن یا جدی بودن من بستگی به رفتار آدمها دارد!
بعضیها من را جدی و بیروح میپندارند و بعضی دیگر گرم و مهربان همچون آتش شعلهور!
2 پاسخ
عالی بود😍😍محشر بود دختر زمستانی😍😍چقدر خوب نوشته بودیییی😍😍♥️♥️♥️♥️چقدر به دل نشست😍😍😍👌🏻👌🏻👌🏻
ممنونم عزیزدلم
لطف داری قشنگم