من در دبیرستان رشتهی ادبیات و علوم انسانی خواندهام.
در مقاطع قبلی نیز به ادبیات و زیرشاخههای آن از جمله انشاء علاقه زیادی داشتم.
ولی خب برای رشتهی دانشگاهی؛ روانشناسی را که یکی از رشتههای اصلی علوم انسانی است، انتخاب کردم.
درواقع علاقهی زیادی به آن داشتم.
اگر علاقهام به روانشناسی بیشتر از ادبیات نبود، کمتر هم نبود.
پس بهتر است که بگویم میزان علاقهام به روانشناسی و ادبیات در یک حد و اندازه بود.
۴ سال تحصیل در رشتهی روانشناسی بالینی به خوبی و خوشی تمام شد.
اما خب بنا به دلایلی درس را بیشتر از لیسانس ادامه ندادم.
روزهایم را بهبطالت میگذراندم.
حس بیهودگی بهجانم افتاده بود.
دوست داشتم کاری انجام بدهم ولی نمیدانستم چهکاری؟!!!!
مدتی به کارهای هنری پرداختم.
شیرینیپزی، درست کردن عروسکهای نمدی و…
اما آنها هم بعد از مدتی جذابیتش را برایم از دست داد.
پس دوباره به شاخهی دیگری پریدم.
ماه رمضان ۲ سال پیش بود.
چند ساعتی مانده بود به وقت سحر.
با صمیمیترین دوستم در حال چت کردن بودم که ناگهان او پیشنهادی به من داد.
« شقایق چطوره که داستان زندگیت رو بنویسی؟!!»
این حرفش مدام در سرم میچرخید:
«نوشتن»
چطور بهذهن خودم نرسیده بود؟
چطور این همه مدت از نوشتن دور شده بودم؟
درحالی که همیشه عاشق نوشتن بودم.
همیشه عاشق خریدن لوازمالتحریرهای زیبا و جذاب بودم.
همه آنها در کشوی کمدم خاک میخوردند و ناباورانه به من چشم دوخته بودند که چه زمانی به سراغشان خواهم رفت؟
در گوگل، شروع به جستجو کردم.
اولین لینک را باز کردم.
«مدرسه نویسندگی» به مدیریت استاد شاهین کلانتری.
با دیدن آنهمه مطالب گوناگون زبانم از تعجب بند آمده بود!
مشغول بالا و پایین کردن آن حجم از اطلاعات بودم که چشمم به یک فراخوان خورد.
از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم!
به دوستم پیام دادم و ماجرا را برایش تعریف کردم.
او هم تشویقم کرد.
مادرم در اتاقم را باز کرد تا به خیالش من را که مثلا در خواب شیرین غوطهور شده بودم را برای خوردن سحری صدا کند.
سریع از جا بلند شدم.
او را از تصمیمم آگاه کردم.
چشمهای مادرم از شدت تعجب تا حدی که امکان داشت باز شده بود.
با خنده به او گفتم:
« خیلی تعجب کردی؟ خب میخوام برم کلاس نویسندگی.»
مادرم سری تکان داد و گفت:
« باشه اگه واقعا دوست داری من حرفی ندارم.»
بعد از صرف غذا؛ وارد سایت مدرسه نویسندگی شدم و سریع در دورهی نویسندگی خلاق ثبتنام کردم.
این آغاز راهی بود که تا همین امروز ادامه دارد.
نوشتن آنقدر شیرین است که یک لحظه ننوشتن، برایم پایان زندگی محسوب میشود.
2 پاسخ
نوشتن لذت بخشه.حتی همین کامنتی که مینویسیم.مدرسه نویسندگی و شاهین چراغ خوبیه برای این راه.موفق و شادباشید.
ممنون، بله همینطوره.
موفق باشید.