هر انسانی بهواسطهی عقلی که در سر دارد نبوغ و ابتکار هم دارد.
کافی است که بر تنبلیمان غلبه کنیم تا مغز نیز، شگفتزدهمان کند.
درواقع مشکل ما انسانها خلاق نبودن یا نداشتن ایدهی خوب نیست؛ بلکه تنبلی یا ترس از شروع یک کار است.
همهی ما حداقل یکبار در زندگی در این شرایط قرار گرفتهایم.
وقتی در اول راهی هستیم که هیچ شناختی از آن نداریم دلشوره بهسراغمان میآید.
بدین گونه قبل از شروع؛ خود را بین هزاران مشکل گرفتار میبینیم.
ناامیدی ما را احاطه میکند.
بین دو راهی بازگشت و یا ادامهی مسیر گیر میکنیم.
در این مرحله ممکن است افرادی که ارادهی محکمی ندارند جا بزنند و به کار دیگری مشغول شوند.
اما افرادی که جدی هستند دربرابر تمام معضلات میایستند تا بالاخره به هدفشان برسند.
در اینجا ما طرح و نقشهی کلی را در ذهنمان داریم ولی تا حد زیادی از جزئیات بیخبریم.
خب در این مرحله چه باید کرد؟
ابتدا در کتابها و سایتهای مختلف دربارهی آن کار تحقیق میکنیم.
سپس با افراد زُبده در این کار مشورت کرده و نظر آنها را بپرسیم.
در پایان نیز از آنچه که در ذهن خود تصویر کردهایم استفاده میکنیم.
روش دیگری که ممکن است مفید باشد این است که یک خودکار بدست گرفته و آنچه را که میخواهیم عملی شود، روی کاغذ پیاده کنیم.
در اینجا اوج ابتکار و نبوغمان را بهکار خواهیم گرفت.
هرآنچه ممکن است به کمکمان بیاید را بدون کوچکترین سانسوری یادداشت میکنیم.
اصلا نباید فکر کنیم که این نکته مفید هست یا نه.
مهم این است که هرآنچه به مغزمان میرسد یادداشت کنیم تا چیزی از قلم نیوفتد.
فقط با آزادنویسی آنچه را که فکر میکنیم کمکدهنده است، مینویسیم.
خب حالا برویم سراغ جملهکوتاه امروز دربارهی «ابتکار»:
ابتکار زمانی نمایان میشود که بتوانیم بر ترسهایمان غلبه کنیم.
اکنون وقت تصمیمگیری نهایی است.
در این هنگام؛ یا با شجاعت باید به دل ماجرا بزنیم و با بهره گرفتن از همهی تحقیقات، تصمیم بگیریم که این کار را به سرانجام برسانیم یا در میانهی راه رهایش کنیم؟