
دردِ هجران
امروز میخواهم؛ اینجا، کنار دریا به ناخن نام تو را بر ماسههای خیس، بِنْشانم میخواهم نامت را همچون نهالی بر دلِ ساحل، بکارم
امروز میخواهم؛ اینجا، کنار دریا به ناخن نام تو را بر ماسههای خیس، بِنْشانم میخواهم نامت را همچون نهالی بر دلِ ساحل، بکارم
شقایقهای خفته در دلِ دشت هرازان غم، هزاران درد در چَنته دارند اگر لب به گِله نمیکنند باز حیا دارند، حیا دارند، حیا باز
وطنم وطن سرافرازم نامت تا ابد جاودانه شکوهت تا ابد همیشگی وطنم، ای گربهی غمگین ای که نامت مساویاست با ظلمهای بیدلیل وطنم، تا ابد
زندگی را بَهرِ کاری ساختند هر کسی در حیاتش دیده است؛ زهر و عسل تا به کِی خواهی نشست، زانو به غم؟ زندگی معنا شود
مینویسم بر فراز آسمان عشق نابم، تا ابد با من بمان عشق من، بودنت همچون حیات نبض احساسم تویی، با من بمان حضورت میدهد شادی