اشعار

دردِ هجران

امروز می‌خواهم؛ اینجا، کنار دریا به ناخن نام تو را بر ماسه‌های خیس، بِنْشانم   می‌خواهم نامت را هم‌چون نهالی بر دلِ ساحل، بکارم  

ادامه مطلب»
شقایق

شقایق‌های خفته در دلِ‌ دشت هرازان غم، هزاران درد در چَنته دارند اگر لب به گِله نمی‌کنند باز حیا دارند، حیا دارند، حیا باز

ادامه مطلب»
ایران

وطنم وطن سر‌افرازم نامت تا ابد جاودانه شکوهت تا ابد همیشگی وطنم، ای گربه‌ی غمگین ای که نامت مساوی‌است با ظلم‌های بی‌دلیل وطنم، تا ابد

ادامه مطلب»
زندگی

زندگی را بَهرِ کاری ساختند هر کسی در حیاتش دیده است؛ زهر و عسل تا به کِی خواهی نشست، زانو به غم؟ زندگی معنا شود

ادامه مطلب»